ختم جمعی قرآن کریم


این بار ختم قرآن بنا به درخواست دوست عزیزم فهیمه

انجام میشه و با توجه به نذر و نیت ایشون این ختم به

نیت سلامتی امام زمان (عج)خواهد بود.

دوستانی که تمایل دارند در این طرح شرکت کنند و در

ثواب معنوی آن سهیم باشند به وبلاگ شهید حسن طاهری

مراجعه نموده و جزء انتخابی خود را مشخص نمایند.

اجرتان با امام زمان (عج)

در ضمن زمان پایان ختم20 اردییهشت سال ۹۲ می باشد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

جزء1:م.طاهریجزء11:آقای باقریجزء21:آقای سعیدی معین
جزء2:م.طاهریجزء12:عاشق کوهستانجزء22:خانم شیرین
جزء3:خانم یسراجزء13:عابدینجزء23:رهگذر
جزء4:روزگار طلاییجزء14:پنج تن آل عباجزء24:رهگذر
جزء5:خادم الشهداءجزء15:خانم حسینیجزء25:خانم شیرین
جزء6:علی آقاجزء16:خانم شیرینجزء26:راه حق
جزء7:آسمانجزء17:آقا سعیدرضاجزء27:رفتار حرکتی
جزء8:خانم فاطمهجزء18:خانم مهدیهجزء28:رفتار حرکتی
جزء9:خانم الیجزء19:خانم مهدیهجزء29:رفتار حرکتی
جزء10:بی قرار زهرا(س)جزء20:بی قرار زهرا(س)جزء30:بی قرار زهرا(س)
جزء1:فهیمه جونجزء11:عاشق کوهستانجزء21:عاشق کوهستان
جزء2:فهیمه جونجزء12:متینجزء22:عاشق کوهستان
جزء3:علی آقاجزء13:خانم الهامجزء23:شاهد
جزء4:شهید زندهجزء14:خانم الهامجزء24:خانم الهام
جزء5:غریبه آشناجزء15:خانم الهامجزء25:خانم الهام
جزء6:خانم ناهیدجزء16:خانم الهامجزء26:خانم الهام
جزء7:خانم ناهیدجزء17:خانم لیلاجزء27:خانم الهام
جزء8:خانم ناهیدجزء18:خانم لیلاجزء28:خانم زینب
جزء9:خانم ناهیدجزء19:خانم لیلاجزء29:خانم زینب
جزء10:خانم ناهیدجزء20:خانم لیلاجزء30:تیچر

اندوه گل یاس

این کوچه را خوب می‌شناسم. گام به گامش و قدم به قدمش را به یاد دارم. این دیوارهای ترک خورده، این خشت‌های بی رمق را بارها و بارها دیده‌ام. خوب گوش کن!. این ندای دل‌انگیز گامهای محمد (صلی الله علیه و آله) نیست که در گوش کهنه‌ی قصه‌های این کوچه مدام می‌پیچد؟!

 او را ثانیه‌ها می‌ستایند و ذره ذره خاک پهنه هستی به تکرار خاطره قدمهایش تشنه است.

ادامه نوشته

نجوا با شهیدان

 

و اما شما عزیزان شهید! شما بر بال سپیده کدام ملک نشستید که بی امان و شتابان به سوی معبود شتافتید؟ شما در نماز شبهایتان با خدا چه گفتید که معبود اینگونه زود پذیرفتتان؟ شما خدا را با دیده بصیرت چگونه دیدید که عاشقش شدید

                                            عاشقتان شد و به حضور پذیرفتتان؟

پاسخم را بدهید ترا به خدا بگویید نگذارید که سوالهایم بی جواب بماند. البته که جوابها روشن است! میدانم چه گفتید

              میدانم چه خواندید

                                        چه دیدید

                                                   کجا رفتید

                                                                و در کجا هستید!

شما همگی رفتید و مارا لیاقت رفتن نبود.

                   عاشق کجا و عاشق نما کجا؟!

                                     یافتن کجا و بافتن کجا؟!؟!

پرستوی گمنام کانال کمیل

 

عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال

داشته باشم.آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد

 ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:

ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده،

 نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم.احساس کردم

از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است.با دقت بیشتری نگاه کردم.

کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب

 زمین می خوردند و بلند  می شدند وزخمی وخسته به سمت ما

 می آمدند.معلوم بود از کانال می آیند...

ادامه نوشته

شهید عبدالمطلب اكبری


یه عكسی به من نشون داد ، یه پسر مثلاً 19 ، 20 ساله ای بود ، گفت : این اسمش عبدالمطلب اكبری هست ، این بنده خدا زمان جنگ مكانیك بود ، در ضمن كر و لال هم بود .

یه پسر عموش هم به نام غلام رضا اكبری شهید شده ، غلام رضا‌ که شهید شد ، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست ، بعد هی با اون زبون كر و لالی خودش ، با ما حرف می زد ، ما هم گفتیم : چی می گی بابا !؟ محلش نذاشتیم ، می گفت : هرچی سروصدا كرد هیچ كس محلش نذاشت .

گفت : دید ما نمی فهمیم ، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر كشید ، روش نوشت : شهید عبدالمطلب اكبری ، بعد به ما نگاه كرد گفت : ‌نگاه كنید

خندید ، ما هم خندیدیم ، گفتیم شوخیش گرفته ، می گفت : دید همة ما داریم می خندیم ، طفلك هیچی نگفت ، سرش رو انداخت پائین ، یه نگاهی به سنگ قبر كرد با دست پاك كرد ، سرش رو پائین انداخت و آروم رفت .فرداش هم رفت جبهه .

10 روز بعد جنازه اش رو آوردند دقیقاً تو همین جایی كه با انگشت كشیده بود خاكش كردند . وصیت نامه اش خیلی كوتاه بود ، اینجوری نوشته بود ؛

یك عمر هرچی گفتم به من می خندیدند ، یك عمر هر چی می خواستم به مردم محبت كنم ، فكر كردند من آدم نیستم ، مسخره ام كردند ، یك عمر هرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ، یك عمر كسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم ، یك عمر برای خودم می چرخیدم ، یك عمر . . .

اما مردم ! حالا كه ما رفتیم بدونید هر روز با آقام حرف می زدم ، و آقا بهم گفت : تو شهید می شی . جای قبرم رو هم بهم نشون داد ، این رو هم گفتم اما باور نكردید.


راوی: سید محمد انجوی نژاد

یاسین


سلام به دوستان گرامی

سال 89 یه طرح رو شروع کردیم که 40 شب جمعه به نیت همه شهدا

سوره یاسین رو میخوندیم

اگه به آرشیو خرداد سال 90 مراجعه کنین میبینین که شب چهلم

ختم یاسین همزمان شد با شب آرزوها

 این ختم به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت حجت (عج)

و برای شفای بیماران و حاجت روا شدنمون انجام میشه

موافقین دوباره این ختم رو اجرا کنیم؟